آقای ببر



اگه یچیزی رو بفهمی تقریبا تو هر ابعادی میشه پیاده اش کرد

یعنی اصلا مهم نیست پولدار باشی یا فقیر

تیپی که میزنی به سلیقه ات و طرز تفکرت ربط داره

اگه تناسب اندام برات مهمه

میتونی دوتا دمبل بخری

میتونی غذات رو منظم کنی

و براتی یه هیکل مناسب توی خونه برای خودت بسازی

و هیچ ربطی به پول داشتن یا نداشتن نداره

اگه میخوای اخلاق خوبی داشته باشی

سعی کن روی مزخرف بودنات کار کنی و اونا رو بذاری کنار

و اینم هیچ ربطی به پولدار بودن یا نبودنت نداره

شاید لذت بردن از زندگی کلا ربطی به پولدار بودن یا نبودن نداره و ما خیلی الکی خودمونو درگیرش کردیم


وقتی به سمت یه سری چیزا میری

یه سری پیزا رو میذاری کنار

مثلا اینستا که میاد (برای من)

وبنویسی میره کنار

و اینستا که میره کنار

وبنویسی میاد

جالبه

انگار ما از بعضی چیزا دور میشیم اون مسئله جذابیتش رو از دست نداده

یچیزی میاد روی اونو میپوشونه فقط


یه فیلم درام با موضوع زندگی یک شخص و رابطه اش با پدر و برادرش و کارش و زنش و اینا

بعضی فیلما هستن، وقتی ساخته میشن میگی چرا کارگردان چنین فیلمی ساخته، هدفش واقعا چی بوده؟وقتی فیلم داشت تموم میشد با خودم گفتم ازین فیلمای قدیمی، قدیما ازین فیلمای بیخود میساختن، بعد یهو سالش رو گفتم ببینم، دیدم زده 2016 واقعا چرا کارگردان توی سال 2016 چنین فیلمی بسازه؟

داستان یه خانواده شامل یه پدر و دو پسرش که یکی زن و بچه داره و یکی دیوونه است میشه و چندتا خانواده دیگه که توی ازین کانتینر ها فکر کنم اسمشو درست گفتم در وسط یه صحرا زندگی میکنن

پدر جوری اینارو بزرگ کرده که خرجشونو از راه ی در میارن و راضی هم هستن

ولی این پسر وقتی زن و بچه گرفته ازین قضیه راضی نیست و میخواد بچه اش مدرسه بره و تحصیل کرده بشه و مثل اینا ی نکنه

مخصوصا زنش این قضیه رو میخواد 

و این باعث میشه جنگی بین زن و پدر شروع بشه

و خب پسر هم این وسط گیر کرده و هر دو طرف رو میخواد راضی نگه داره

فیلم جوری پیش میره که تو از فیلم بودن میای بیرون و میشینی قضاوت کردن و میگی این باید اینکار رو میکرد و اون باید اونکار رو میکرد

و آخر فیلم اتفاق غمگینی میوفته و پسر به زندان ابد میوفته و زن و پدر و بچه تنها میمونن

و در اخر به پسرش نصیحت میکنه زندگی خوبی داشته باش

تابلو ترین جوابی که به کل فیلم هست اینه که خب خودت زندگی خوبی رو پیش میگرفتی و روش خیلی بهتری رو پیش میگرفتی که این وضع پیش نیاد

و واقعا نمیفهمم فیلم چی میخواد بگه

اشتباه خیلی تابلویی در حال انجام که خب اخر خوبی هم نداره

شاید به اونایی که اینجوری هستن میخواد بگه اینجوری نباشین

و خب بازم بنظرم روش درستی رو پیش نگرفته

باز شاید کسی دیگه ای این فیلم رو ببینه و روش تاثیر خوبی بذاره ولی بنظرم خیلی فیلم چرتی بود ولی همینکه تو رو از فیلم بودن خارج میکنه نشون میده کارگردان حرفه ای و هنرمندی داره ولی خب انتخاب ضعیفی کرده.


من به شخصه عاشق کریستوفر نولان هستم

ولی بنظرم زیاده روی میکنه

و اینم مثل فیلمای دیگه اش که تو رو وارد یه دایره میکنه که هر چی بهش فکر کنی تموم نمیشه و با اینکار مثلا میخواد خودشو گنده نشون بده و بگه من شاخم

ولی فیلمی که انتها نداشته باشه واقعا دلیل بر تبحر تو نیست

اینکه فقط سعی کنی بیننده رو گیج کنی و طرف چون نفهمید هیچی بگه واااااااااااااااااااااااااای طرف عجب کارگردان خفنیه

و خب ازون دسته فیلمایی که قدیمی میشن و بدرد همون سال 2006 میخوره این فیلم و بری الان خیلی قدیمی

حتی بنظر شخصیم

این فیلم خیلی تابلو نشون میده که بعضا میان به فیلم ها پول میدن تا کاری رو به نفع اونا انجام بدن

و بنظرم اینجا کریستوفر داشت برای تسلا تبلیغ میکرد و دیگه خیلی هم چرت و پرت بود دیگه

لامپ هایی که بدون سیم روشن میشن

کلاهی که بوسیله برق یه کپی ازش تولید میشه

باید بگی عزیزم یجور خالی ببند بگنجه

بعله


یه فیلم جنگی و ظاهرا بر اساس زندگی واقعی یه شخصی به نام پتون هست که در جنگ جهانی دوم فرمانده نیروهای امریکایی بوده

این فیلم مخصوصا اگر شما پسر باشین و سربازی رفته باشین و از نظامی بودن چیزی بدونین خیلی وارد مسائل نظامی میشه و شما رو از فیلم بودن جدا میکنه و اصلا دیگه به این فکر نمیکنید که این فیلم

میگن هم براساس داستان واقعی هست ولی اگه از من میشنوید اصلا بر اساس داستان واقعی نداریم همه رو تحریف میکنن و بس

خلاصه نشون میدن که ایشون فرماندهی نیروهای امریکایی رو برعهده داشته و خیلی از نیروهای نازی ها رو نابود کرده و اصلا یکی از علت های اصلی شکست دشمن ایشون بوده و صحنه های مختلفی از نازی ها رو نشون میده که اونام هی میگن که این چقدر باعث نابودی ما شده و ازین حرفا

در پایانم نظر فیلم بر اینه که ایشون در حقش اجهاف شده که البته بخاطر دهن لقش و حرفای بی ادبی بوده که میزده

در واقع میگه شاید دهن با ادبی نداشته ولی در جنگ فوق العاده بوده و باعث اصلی شکست نازی ها امریکا و این شخص بوده (که کلا ازین چرت و پرت ها زیاد میگن کلا تو فیلما)

بهرحال یه فیلم کاملا جنگی که اگه حوصله اش رو دارین ببینین و یجورایی نشون میده چجوری ادم نباید فرصت هاش رو با کارای مسخره و کوچیک از بین ببره

و البته در دنیای واقعی اینطور نیست اصلا و همه یه فرصت هایی داریم ولی در مسائل نظامی واقعا به همین مسخرگی که تو فیلم نشون داده میشه تصمیم میگیرن و یکی رو براحتی میذارن کنار و اصلا کاری ندارن چقدر قدرتمنده


این فیلم سبک اکشن تخیلی هست

سازنده اش مجموعه "مارول" هستش که اونایی که این مجموعه رو میشناسن کلا فیلمای ابرقهرمان ها رو میسازه و کلا تو این فاز هاست

بخاطر همینم کلا فیلماش دو دسته اند یا اونایی که همه یه تیم شدن و علیه یه دشمن میجنگن

یا اونایی که دونه دونه زندگی نامه یک ابرقهرمان دقت داره و در موردش بحث میکنه

اینم خب در مورد ثور پسر اودین هست و اینکه چجوری از یه واقعه جلوگیری میکنه و داستان های خودش رو داره

بنظر شخصی من خیلی تخیلی و خیلی مزخرف بود و واقعا دیگه فقط خواستن یه فیلم در مورد ثور بیرون داده باشن و رو هیچی کار نکردن

جلوه های ویژه مسخره

خالی بندی های زیاد

کلا مسخره بازی

اینم نظر شخصیم


کنار هم نشستین، سرت تو گوشی
میخوان برن جایی، نمیری معلوم نیست چرا
میخواد کاری کنید اما حوصله نداری و بیخیال و.
همیشه هم ناله میکنی که بابا این نشد که.
همیشه هم یه جایی که معلوم نیست کجاست دنبال یکی میگردیم که اونم معلوم نیست کیه که میاد و کاری میکنه که اونم معلوم نیست چه کاریه ولی ازین شرایط بد که بازم نمیدونیم کدوم شرایط بد! خلاص میشیم.
خب وقتی پایه نیستی تو دریا شنا کنی و پاشدی با یه سطل دنبال اب میگردی تو ساحل و چشمت دریایی به اون بزرگی که داری رو نمیبینه
خب
امیدوارم موفق باشی.


ما از چیزایی خوشمون میاد ولی هیچوقت نمیتونیم مثل اونا بشیم، یعنی حتی نمیدونیم اون چیه که خوشمون میاد ازش
بعضی وقتا میگیم نمیدونم چرا ولی حالشو ندارم، بازم نمیدونیم از چی خوشمون نمیاد که درگیرش نشیم
نتونستیم هنوز خیلی چیزا رو از خودمون بفهمیم
هلو چه مزه ای
شیرینه
توت فرنگی هم شیرین
زردالو هم شیرین
نارگیل هم شیرین
پرتغالم شیرین
شیر هم شیرین
.
واقعا همین یه کلمه فقط برای توصیف این همه مزه متفاوت، یا کلمه دیگه ای رو بلد نیستیم برا توصیفشون؟
دنبال پیچیده شدن های الکی میریم در صورتی که فقط دوتا از ساده ترین عناصر H2O عجیب ترین معجزه های طبیعت رو بوجود میارن، هنوز نمیدونیم اب چرا خوشمزه است در حالیکه ادعا میشه مزه نداره.
هنوز نمیدونیم.
حتی چیزای خیلی ساده رو.
حتی در مورد خودمون.
چه کم‌اند افرادی که واقعا فکر میکنند.


یکی میگفت بخور بابا چیه الکی هی خودتو اذیت کنی و تمام خوشمزه ها رو از دست بدی

اونموقع جواب کوبنده ای براش نداشتم و باعث شد کل سبک زندگی که در پیش گرفتم و خب وزنمم خیلی عالی شده بره زیر سوال

اما یه جواب خیلی زیبا به ذهنم رسید

حال بهم زن نیست وقتی نمیتونی در برابر خوردن چیزی مقاومت کنی؟

من نمیگم نخور

میشه به اندازه خورد

غذاهای سالم خورد

و از زندگی لذت برد

و حال بهم زن نیست وقتی چاق و بدون هیچ اراده و حال بهم زن باشی؟


امروز یچیز دیگه رو هم فهمیدم

هر چقدر اسطوره باشی

باید زمان بگذره تا حساب بشی بین بقیه و جا باز کنی

و من تازه وارد محسوب میشم واون قدیمی

و قراره این تا ابد بمونه؟

اره دیگه چون اون با همشون بوده

وخیلیاشون وقتی من نیستم با اون صمیمی اند

باید جدید بودن خودمو قبول بدونم و خیلی صمیمی رفتار نکنم

چون هر چقدرم خوب باشی فرقی نمیکنه

و این خیلی مهمه

چون اگه قدیمی باشی و شوخی کنی باحال محسوب میشی

اما اگه جدید باشی و شوخی کنی کسخل محسوب میشی و جلف وسبک

باید تا جدید محسوب میشی سنگین رفتار کنی و جذاب

جدیدی

و نمیدونم اینو دیر فهمیدم یا زود

ولی چقدر خوبه که این چیزا رو هر چه زودتر بفهمی و امیدوارم اینو خوب فهمیده باشم

ولی از فردا این قضیه رو پیاده میکنم

بنظرم خدا برای همینم اون کار رو کرد که از زیر سایه اون در بیام و جایی باشم که اون تا حالا نبوده

شاید

دنیا و خدا پیچیده ترین ت و شطرنج بازی عمرمه که اصلا ادم هنگ میکنه


شاید دارم از روی عصبانیت حرف میزنم 

اصلا زشته حرفی که زدم

چمه

در حالت عادی چنین حرفی رو نمیزنم

عصبانی بودم قطعا

منتهی چرا عصبانی میشم از دستش

خب یکیش شاید اینکه میره امار منو کامل میذاره کف دست اون اسکل خان

نباید چیزی که من بعنوان راز میرم میگم رو به اون بگه دیگه

که منم در جوابش دیگه هیچ رازی و چیزی رو بهش نمیگم دیگه

میدونی حتی ازینکه رازم رو هم بهش میگه ناراحت نمیشم

چیه مگه یه راز دیگه

ازینکه اونو محرم تر میدونه

با اون صمیمی تره

بعد اونروز برگشته بمن میگه شاید فلانی ناراحت بشه فلان حرف رو بهت بزنم

الان یادم اومد این

چقدر ناراحت شدم ازین حرفش

منم در جوابش گفتم

گفتم اینهمه من دارم راز و دار و ندارمو بهت میگم اونوقت میگه اون ناراحت میشه بگی چی گفته؟

همین الان دوباره بیشتر اعصابم خورد شد از حرفش

دوباره دارم راک گوش میدم

بعد یمدت میگم من چرا چنین اهنگی گوش میدادم

منتهی الان فهمیدم

وقتایی که حالم داغونه

راک گوش میدم

اونموقع هایی هم که راک بهم نمیچسبه یا برمیگردم میگم این چه اهنگ غمگینیه اخه

من برا چی قفلی زده بودم روی این اخه

بعد الان فهمیدم

موقع هاییه که خیلی داغونم

خیلی ها

در حدی که اصلا نمیدونم چقدر

یعنی در ضمیر ناخوداگاه خودم داغون میشم

چون ستون های خیلی بزرگی اونجا پودر میشن و میریزن پایین

خلاصه الانم ترجیح میدم راک گوش بدم

بلکه یکم ذهنم اروم شه

یعنی خیلی داغونم

خیلی اعصابم خورده

من هیچوقت ازینکه رفیقم با یه دختر بپره ناراحت نمیشم

هیچوقت حتی ازینکه رازمو هم به کسی بگه ناراحت نمیشم

چون من ابایی ندارم از کاری که میکنم

اگه جامعه ظرفیتشو داشته باشه

خودم میگم به اطرافیانم که فلان کار رو کردم

منتهی ظرفیت ندارن

هیچوقت ازین چیزا ناراحت نمیشم

قطعا یچیز خیلی بزرگتری ازین حرفاست

اصلا نمیدونم چیه

چون تا حالا انقدر دقیق بهش فکر نکرده بودم

بنابراین باید از روی دلایلی که هست جلو برم

چون اصلا نمیدونم چیه

انگار توی تاریکی یه طنابی پیدا کردم

باید دنبالش رو بگیرم تا برسم به اونجایی که میخوام

یچیزی که هست

اینه که اصلا ربطی به این نداره که حسودی میکنم یا نه

چون وقتی اون نیست خیلی حالم خوبه

و بازم همون کاری رو میکنم که میکردم

اگر حسودی بود

اون موقعی که اون نبود

باید تلافی میکردم

چون مثلااون مانع من بوده

در صورتی که من هزاربار شرایط بیشتری ازون دارم و هیچکاری نمیکنم

در طول عمرم هم کلا تا حالا یبارم حسودی نکردم

پس نمیشه یهو به یکی جسودی کنم و یهو این حس تو وجودم بوجود اومده باشه

قطعا حسودی نیست

قطعا ربطی به اینکه اون موقعیت رو ندارم هم نیست

چون اون موقعیت رو خیلی بیشترش رو دارم

اول فکر میکردم چون با همه میگه میخنده شنگولم

اما امروز فهمیدم با بعضیا اصلا صمیمی هم نیست و خیلی ظاهری و موقت و بغیر از یه نفر خاص دیگه کسی اویزونش نیست

پس

به این نتیجه رسیدم که هر چی هست یه ربطی به این دو نفر داره

و بقیه گزینه ها خط میخورن

دوباره گفتم ایا حسودی میکنم که با فلانی

چون من فلانی رو دوس دارم؟

دیدم واقعا من اصلا فلانی رو خوشم نمیاد ازش

هیچ حس خاصی ندارم بهش

تازه همونجوری که گفتم به رفیقم هم حسودی نمیکنم که

پس هیچ ربطی به رابطشون نداره

تازه اگه قراره حسودی کنم چرا به رابطه اش با بقیه حسودی نمیکنم

پس هم از رف رفیقم هیچ حسی ندارم، هم از طرف اون دختره

تازه اصلا برا من مهم نیست کسی با کسی باشه یا نباشه

اینا حرفای پسر بچه های هجده ساله است که توی اینجوری فکرا هستن

من بفهمم فلانی با فلانی دوسته میگم نوش جونشون برن حال کنن باهمدیگه

چقدرم خوب که همدیگه رو پیدا کردن و با همدیگه خوشحالن

گفتم اولش

ازینکه رازمو گفته هم ناراحت نیستم

اخه مگه چی گفته 

البته میدونم همه چیو گفته کثافت بی شرف

منتهی 

که چی خب

چیزای مهمی

اووووووووووووووووووووو

الان یکی از رازهام یادم اومد

اونم رفته گفته

اگه اونو گفته باشه خیلی کثافته

خیلی

چقدر مزخرفه ادم چنین رفیقی داشته باشه و بعد هفت سال بشناستش تازه

یعنی بعد پنج شش سال نمیتونستم به رفیقم اعتماد کنم؟

خیلی بد شد

ولی به درک

حتی وقتی به این فکر میکنم که تمام رازهامم گفته باشه

برام مهم نیست

اصلا حس ناراحتی خاصی بهم دست نمیده

بنظرم دقیقا مشکل همینیه که فکر میکنم

ازینکه رفیق منه و با اون صمیمی تره ناراحت میشم

ازینکه اسم رفیق روی منه ولی با اون سر و سرش بیشتره

اره بنظرم ازین خیلی میسوزم

چون اگه با دخترا باشه بعد بیاد پیش من مثلا بگه فلان و فیسال

م نمیسوزه

منتهی بره بچسبه به فلانی

بعد تازه بیاد بمن بگه میترسم ناراحت بشه چنین حرفیش رو به تو گفتم؟؟؟؟؟

بنظرم دقیقا از همین موضوع ناراحت میشم

چون من اصلا از کسی انتظاری ندارم مگه اینکه خودش اون انتظار رو توی وجودم بکاره

وقتی این میگه ما رفیق همدیگه هستیم

این انتظار بوجود میاد

و برا همینم هست انقدر میسوزم

اسمرفیق اینهمه مدت روش بود

اینهمه باهاش رفتم جلو

اخرش این شد؟

خب مسئله ای که هست اینه که چیکار باید بکنم

اولین کاری که کردم اینه که اصلا مثل قبل تحویلش نمیگیرم

خیلی عادی رفتار میکنم

انگار اصلا برام مهم نیست

دوم اینکه دیگه اصلا راجع به هیچی بهش هیچی نمیگم

البته میدونی 

نباید خیلی تابلو هم رفتار کنم

الان قطعا بدون اینکه بدونم عصبانیم و نمیخوام اصلا از روی عصبانیت حرفی بزنم یا کاری کنم

اصلا نمیخوام اشتباهی منجر بشم

صرفا بخاطر اینکه بعدا پشیمون بشم

امروز دختره برگشته میگه اینوووووووووووووووو بدنگذره حسابی بهش خوش گذشته

منم سریع از روی عصبانیت تیکه انداختم به شمام که بد نگذشته

اصلا نباید انقدر تابلو کنم که انقدر از دستش عصبانیم

برگشت بهم گفت چته چرا انقدر سگی

این نشون میده نفهمیده که من هنوز این تصمیم ها رو گرفتم و از دستشون انقدر عصبانیم

نباید اینجوری بگم

نباید اینجوری رفتار کنم

اخه انقدر دیوثه و انقدر طبیعی رفتار میکنه خیلی حرصم میگیره

از طرفی رفیقم رو هم یده و یجورایی برنده محسوب میشه

البته تقصیر رفیقم که من باختم

بخاطر همین میسوزم

همش جوابای تند میدم بهش

باید با دختره هم عادی رفتار کنم

باور کن نمیدونم چی جوابشو بدم

همش حرفاش یا میخواد زرنگ بازی در بیاره

یا دیوث بازی

اصلا نمیشه جواباش رو عادی داد

ولی باید تمام سعیمو بکنم عادی جوابشو بدم و عادی رفتار کنم

نباید جلو دختره تابلو کنم

رفیقم فکر کنم همینکه تحویلش نگیرم و رازامو دیگه بهش نگم کافیه

این دختره سخته طبیعی رفتار کنم جلوش حرص دراره

پس وقتی میدونم و جوابشم میدونم چرا انقدر دارم حرص میخورم

این اعصاب خوردیم از کجا میاد

شاید چون خیلی سوختم از این حرکت رفیقم و اینکه منو فروخت

چون تقریبا خیلی چیزام عوض میشه مثلا رفیق صمیمیم سر کار این بود و همه حرفام با این بود ولی دیگه نمیتونم هیچی بهش بگم و باید یه سری کارای دیگه بکنم یا با یه ادمای دیگه بپرم و تقریبا یجورایی گند زده تو برنامه هام

شاید بخاطر اینکه همه چیزو بهم ریخته انقدر اعصابم خورده

ولی خب تقریبا با جرات میشه گفت کاملا دلیل عصبانیتم واینکه چیکار کنم رو فهمیدم

امیدوارم بتونم با اینهمه خشمی که تو وجودم هست طبیعی رفتار کنم

بخاطر همین ببر رو انتخاب کردم


ما میخوایم ازاد باشیم

ولی خب ازاد بودن یعنی چی

هیچوقت نمیشینیم معنیش کنیم یعنی چی

وقتی بتونیم داد بزنیم یعنی ازادیم

وقتی بتونیم بریم یعنی ازادیم

وقتی بتونیم 

ما روش هایی که انتخاب میکنیم درسته

اما در عمل کارهای اشتباهی میکنیم

در واقع همه کارهایی که تو رو به سمت خودت بودن میبره یعنی ازاد بودن

اما چی؟

بودن؟

بودن انتخاب خودته یا بقیه انقدر تبلیغ کردن فکر میکنی بودن انتخاب خودته؟

ازادی یعنی خودت بودن

منتهی چند  نفر از اونایی که ازادی میخوان خودشونو میشناسن؟

هیچکدوم


چقدر خوبه یکی باشه که بتونی همه حرفاتو باهاش بزنی

البته وما نباید یه شخص خاص باشه که همه حرفاتو باهمون بزنی

میتونی تو مسئله های کاری با یکی حرف بزنی

تو مسائل خانوادگی با یکی دیگه

ولی بتونی تمام حرفای کاریتو مثلا باهاش بزنی

و بودن این فرد

یعنی وقتی یچیزی رو بهش میگی وما بعدش مجبور نباشی همه چیز رو بهش توضیح بدی  یا دلیل و مدرک بیاری

یعنی یکی که وقتی یچیزی میگی تاییدش میکنه و میفهمه و ادامه میده حرفت رو


یه سری آدم هام هستن

کاملا متشخص و کاملا علمی و کاملا جدی

چرت و پرت میگن

مثلا طرف میگه من دکترم و ازین حرفا

بعد میگه مردها از ناز کردن زن ها خوششون می آید

کاملا زبان فارسی رو رعایت میکنن و اداری صحبت میکنن و ژست خیلی جدی میگیرن که خیلی هام باور میکنن که خبریه

منتهی چیزی که دارن میگن خیلی چرت و ساده است و ما فکر میکنیم خیلی پیچیده است

خیلی هم موفق هستن

تقریبا شاید بشه راحت گفت بیش از 60 درصد جامعه رو زیرخودشون گفتن و خب خودشونم جزو همونا هستن

یعنی شاید چیزی کمتر از سی چهل درصد متوجه بشن که خیلی هم خبری نیست


خیلی مهمه که مسائل رو روشن کنی برای خودت

ما نمیفهمیم

بخاطر همین باید با امتحان یچیزی رو مشخص کنیم برای خودمون

مثلا یه غذایی میخوری

اصلا نمیدونی چیه

ولی میدونی عاشقشی

خب ذاتا عاشق اون غذا نیستی که

از یچیزایی که توشه خوشت میاد

باید چیکار کنی؟

تو هیچوقت نمیفهمی چی توشه

مگر اینکه تیکه های خیلی کوچیک ازش برداری

اینجوری میتونی تقریبا موادش رو جدا کنی

و تقریبا این کار رو کردی و اینجوری میتونی بفهمی چی توشه

وقتی از یه شرایطی حالت بد میشه

ببینی وقتی اون نیست هم همینه؟

یا وقتی اونکار رو میکنه این مشکل رو داری؟

یا وقتی یجور دیگه رفتار میکنه هم چنین مشکلی رو داری یا نه؟

من حالم خیلی بد بود

و نمیدونستم چرا

فقط میدونستم از شرایط کاریم نفرت دارم

بعدش شروع کردم دونه دونه همه چیز رو سنجیدن

و الان کاملا میتونم تفاوت قائل بشم و بهت بگم از دونه دونه چه چیزایی خوشم میاد و از چه چیزایی بدم میاد

و کاملا فهمیدم چه چیزایی و چه کارایی حالم رو بد میکردن

و وقتی به این مرحله میرسی که همه چیز رو میتونی دونه دونه بذاری کنار و تحلیلشون کنی

به حقایق زیادی پی میبری

و خیلی جالبتر رفتار میکنی


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها